03 مهر 1403
28

کسی که یک بار پایش به معدن باز شده، می‌داند که معدن‌ها خیلی بوی مرگ می‌دهند. ولی گاز متان، بو ندارد و در عرض یک ثانیه کارگر معدن را خفه می‌کند. گاز co هم همین طور. هر دوشان به علاوه انفجار می‌توانند باعث مرگ معدنکاران باشند.

گزارش میدانی تسنیم از معدن طبس/ متان، معدن و اینک مرگ
- اخبار اجتماعی -

گروه تحقیقی خبرگزاری تسنیم- حامد هادیان: زن قوچانی تا مطمئن شد همسرش را از دست داده، شروع کرد به شیون کردن و بر سر و صورت زدن. تا نزدیک معدن‌-گورستان زغال‌سنگ معدنجوی طبس، خودش را رسانده بود. از روی بلندی یعنی جایی که نشسته بود یک باره بلند گفت «خدایا چنان کن سرانجام کار.» منتظر بودیم در ادامه بگوید که ... ، نگفت، گفت «که رسوا بشی. رسوا بشی که رحم نداری.» کسی کاریش نداشت. حتی بعضی‌ها گریه کردند. می‌گویند کسی که داغ دیده، تا چند روز کفر می‌گوید...

حق نداری عکس بگیری!

آخرین جایی که برای نوشتن گزارش حادثه معدن طبس سر زدم غسالخانه بهشت رضوان طبس بود. همه جنازه‌های کشف شده تا روز دوم را تحویل خانواده‌ها داده بودند. به غیر از یک نفر از جان‌باختگان بقیه در شهرهای اطراف دفن می‌شدند. یعنی جوانانی که از شهرهای دور خودشان را برای انجام سخت‌ترین کار دنیا به طبس رسانده بودند. طبس بزرگترین مرکز استخراج زغال‌سنگ در ایران است و مجموعا سی معدن زغال سنگ دارد که دوازده عدد از آن در منطقه «پروده» است. معدن معدنجو که حادثه تلخ انفجار در آن رخ داده هم یکی از آنهاست.

معدن معدنجو چیزی حدود 75 کیلومتر با شهر طبس فاصله دارد. یک جاده اختصاصی از شهر، هر روز اتوبوس‌های کارگران را به معادن منطقه می‌رساند. جاده‌ای که به جاده مرگ معروف است و به خاطر عدم رسیدگی هر لحظه امکان تصادف و سرنگونی دارد. دادستان شهر چند بار صاحبین معادن را تهدید کرده که جاده به خاطر نداشتن ایمنی می‌ببند. ولی هر بار به خاطر بی‌کار نشدن کارگران بی‌خیال شده است. صبحی که به طبس رسیدم همزمان با حرکت اتوبوس کارگران به منطقه رسیدیم. کارگرانی را دیدم که می‌دانستند چند نفرشان مرده یا زنده همین حالا در یکی از معدن‌های منطقه محبوس شده‌اند.

جلوی غسالخانه بودم. آخرین جنازه مربوط به کارگری بود که صبح از بلوک C (محل حادثه) به اینجا منتقل شده بود. بدن کارگر به خاطر انفجار از ریخت افتاده بود. از مسئولان اجازه گرفتم بعد از کفن‌ شدنش او را از دور ببینم. گفتند فقط حق نداری عکاسی کنی. گفتم اجازه داشتم هم نمی‌گرفتم. مدیر غسالخانه که به خاطر بوی بدِ گوشت سوخته، عود روشن کرده بود. گفت می‌ترسی؟ نترسیده بودم ولی دلم بهم ریخته بود. دو برادر کارگر جان‌باخته بیرون سالن منتظرش بودند. منتظر یکی از دو برادرشان که در حادثه بلوک C معدن کشته شده بود. یکی‌شان که جوان‌تر بود می‌گفت اگر انفجار یک دقیقه دیرتر اتفاق می‌افتاد. حالا این دو تا هم زنده بودند. چهار نفری توی معدن بودیم و ما جان سالم بدرد بردیم و آن دو تا رفتند. بعد گفتن این حرف، سیگارش را به لبش رساند و دودش قیقاج بیرون داد. همان لحظه یک خالکوبی که روی دستش بود نگاهم را جذب کرد‌ رویش نوشته بود« قلمت بشکند ای روزگار گر ننویسی بر ما چه گذشت».

مسئول غسالخانه می‌گفت دیروز جنازه یک جوان زیبا را از معدن به اینجا آوردند. صورتش از دوده سیاه بود. دلم برای مظلومیتش سوخت و پیشانیش بوسیدم و بعد غسلش دادم...

هوا گرم بود. آفتاب ظهر شعله‌هایش را حسابی تیز کرده بود. راننده آمبولانس و غسال‌ها و دو برادر کارگر  با هم رفتند که ناهار بخورند. بعدش قرار بود جنازه‌ها را منتقل کنند.

نمایش میدانی مدیران نمایشی

چند سالی است که کارهای میدانی مورد اقبال است. همه یک پسوند میدانی به کارشان اضافه می‌کنند و دیگر به محتوا کاری ندارند. فقط یک کارت صدآفرین از مدیر بالاتر می‌خواهند. روزی که حادثه معدن طبس، اتفاق افتاد خیلی دنبال این بودم همراه پروازهای امدادی- خودم را به طبس را برسانم. طبس یکی از بدمسیرترین شهرهای ایران است. آخرش اما آخرین بلیت قطار شش تخته طبس را خریدم و هجده ساعت توی راه بودم. بعد رسیدن فهمیدم که سه وزیر، چند نماینده مجلس و رییس هلال احمر هر کدام به صورت جدا و با پروازهای اختصاصی خودشان را به طبس رسانده‌اند. ساعت پروازشان هم خیلی تفاوتی نداشت و می‌توانستند با هم هماهنگ کنند. هر چند خیلی مهم نیست. بهرحال مهمترین کارشان پیگیری نجات معدنچیان و رسیدگی به خانواده‌ها بود. اما چیزی که دیدم بجز بازدیدهای میدانی کار ویژه‌ای صورت نگرفت. اکثریت نیروهای عملیاتی بومی بودند و بازدیدهای میدانی فقط تشریفاتی و چیزی به ماجرا اضافه نکرد. اما بخش مهمتر شاید رسیدگی به خانواده‌های مصدومان و جان‌باختگان بود که آن هم نبود.

برای هزینه کفن و دفن، فاکتور بیاور

روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود. می‌خواست فرار کند. پرستار می‌گفت چیزی از دنیای بیرون نمی‌فهمد و فقط به یک نقطه خیره می‌شود و یک دفعه می‌خواهد فرار کند. به همین خاطر دست و پایش را بسته‌ایم تا به خودش آسیب نزند. گازی که درون معدن زغال‌سنگ استشمام کرده باعث شده این بلا سرش بیاید. مطمئن بودم از چیزی ترسیده و می‌خواهد فرار کند.

قبل از غسالخانه به بیمارستان رفتم. شنیده بودم که نماینده‌های مجلس قرار است به آنجا سر بزنند. عکاسی که همراه‌مان بود به همین خاطر اصرار داشت برویم و عکس بگیریم. وقتی رسیدیم خبر رسید که آنها پشیمان شدند. ده نفر از مصدومان حادثه معدن در آی‌سی‌یو و سی‌سی‌یو بیمارستان مصطفی خمینی بستری بودند. در ابتدا به سی‌سی‌یو رفتیم که دو مریض از کارگران معدن آنجا بودند. همسر یکی از مصدومان در کنارش بود. پرستارها می‌گفتند حال عمومی‌شان خوب است ولی هشیار نیستند. زن جوان می‌گفت همسرش دو هفته بود که به این معدن آمده و خیلی خوشحال بود. تا قبل از این در زابل کارگری می‌کرد. ولی حالا نمی‌دانیم چه بلایی سرش آمده. من را هم نمی‌شناسد. زن از ما پرسید به نظرتان چقدر دیگر خوب می‌شود. پرستار در جوابش گفت معلوم نیست ولی اگر خیلی آسیب ندیده باشد شاید چند ماه. زن لرزید و گفت «وای تا آن موقع از بی‌پولی چکار کنم؟» پرسیدم فرزند هم دارید گفت دو تا. پرسیدم کسی در این دو روز پیگیر شما شده است. گفتم نه. تعجب کردم که این همه مسئول خودشان را به اینجا رسانده‌اند ولی به اینجا نیامدند و نیامدند مهم نیست چرا کاری برای رفاه و دلجویی خانواده کارگران نکردند. مسئولان بیشتر نگران افکار عمومی هستند تا خانواده مظلوم کارگران.

اوضاع مریض‌های آی سی‌یو بدتر بود و خیلی حرکت نداشتند. یکی‌شان هم مرگ مغزی شده بود. آنجا هم چند تایی به نظر هشیار بودند ولی به یک نقطه دور نگاه می‌کردند. به بالش‌های سفیدشان که نگاه کردم کمی سیاه شده و هنوز آثار زغال سنگ روی موهایشان به بالش کشیده شده بود. از آنجا که خارج شدیم. همسر یکی از مصدومان جلویم را گرفت که شوهرم را دیدی؟ تکان نمی‌خورد؟ گفتم تکان می‌خوردند. دختر زن می‌گفت « مامان این که بابا رو نمی‌شناسه»

خانواده جوانی دیگر که فرزندشان مرگ مغزی شده بود هم آنجا بودند. می‌خواستند مریض‌شان را به یزد منتقل کنند. جوان مرگ مغزی شده یک فرزند خردسال داشت و فرزند بعدیش‌ قرار بود ماه دیگر به دنیا بیاید. مادرش مثل ابر بهار گریه می‌کرد و می‌گفت مقصرین را باید اعدام کنند.

قبل از بیمارستان به امامزاده رفته بودیم که محل دفن یکی دیگر از جان باختگان بود. او هم یک فرزند 8 ماهه داشت و عضو تیم فوتسال معدنچیان بود. براساس دستور وزیر کشور پیمانکار باید هزینه‌های دفن و مراسم را هم بدهد. حالا پیمانکارها به خانواده‌ها گفتند فاکتور بیاورید و پولش را بگیرید. حیا نمی‌کردند. فاکتور کفن می‌خواهند.

صبحش در حال صحبت با کارگران در معدن بودیم که وزیر و وکیل با ماشین‌های شاسی بلند وارد محوطه معدن شدند. خیلی‌هایشان تقریبا کاری نداشتند. کارگران می‌گفتند تشریفاتی اینجا میان عکس هم می‌گیرن و جلوی دست و پا رو هم می‌گیرند.

معدن گورستان طبس

کسی که یک بار پایش به معدن باز شده، می‌داند که معدن‌ها خیلی بوی مرگ می‌دهند. ولی گاز متان، بو ندارد و در عرض یک ثانیه کارگر معدن را خفه می‌کند. گاز co هم همین طور. هر دوشان به علاوه انفجار می‌توانند باعث مرگ معدنکاران باشند. همان بلایی که سر چند ده نفر از معدنکاران مظلوم معدن زغال‌سنگ طبس شد.

وقتی به معدن رسیدیم خیلی جای معمولی بود. برای ورود به جاده اصلی معدن‌ها باید از گیت اصلی معدن‌های پرورده عبور کرد. از آنجا به بعد دیگر همه چیز رنگی از دوده دارد و خرده‌های سنگ زغال سنگ را همه جا می‌شود دید. محل اصلی حادثه را هم اگر جمعیت نیروهای امدادی نبودند نمی‌شد تشخیص داد. همه چیز زیر زمین بود. نیروهای اصلی امدادی هم زیر زمین بودند. هنوز هم در نیروها کسانی امیدوار بودند که کارگران را زنده نجات دهند هر چند واقعگرایانه نباشد.

به اولین گروه کارگران بالای معدن که رسیدم فهمیدم که گروه نجات هستند. اولین گروهی بودند که آن شب وارد تونل شدند. یکی از اعضای تیم تخصصی امداد معدن می‌گفت گروهشان 27 نفر عضو دارد و خودشان هم کارگر هستند. می‌گفت وقتی در لحظه اول وارد معدن شدیم دستگاه گازسنج را زدیم از حجم گاز متان هنگ کرده بود.

می‌گفت شب تلخی بود. پرسیدم برای شما برای این کار امکانات ویژه‌ای قائل می‌شوند. گفت این کار داوطلبانه است تازه اگر شیفت‌مان را قبول کنند و غیبت نزنند برای خودش خیلی است. همراه خودشان کپسول رسپیلاتور داشتند. چند ساعت یک بار شیفت عوض می‌کردند. جنازه‌ها را خودشان بالا می‌آوردند. پرسیدم چرا نتوانستید همه را نجات دهید گفت که به دلیل ریزشی که صورت گرفته مجبوریم مسیر را بازسازی کنیم به همین خاطر کار طول کشیده است.

شبی که انفجار صورت می‌گیرد. یک ساعت بعد از حادثه گروه‌های امدادی می‌رسند و تا ظهر بلوک ‌B تخلیه می‌شود ولی بلوک بعدی باقی می‌ماند.حادثه در دو تونل جدای معدن یعنی بلوک Cو Bاتفاق افتاده است. با انفجار در لحظه اول برق قطع می‌شود و گاز با فشار می‌آید. خفگی کارگران در بسیاری از موارد بعد از انفجار اتفاق افتاده است. بچه‌ها حتی فرصت نکردند از دستگاه خودنجاتشان استفاده کنند. هر چند برخی کارگران می‌گفتند خیلی‌ها استفاده‌اش را هم بلد نبودند. برای رفتن به تونل باید 800 متر شیب را بروند و 500 متر هم افقی تا به دهانه کارگاه برسند. به هیچ کس به غیر از نیروهای تخصصی اجازه ورود نمی‌دادند. حتی وقتی خبرنگار صداوسیما برای جذاب شدن گزارشش از وزیر رضایت ورود گرفت. مهندسین امدادی معدن، اجازه ورود به او را ندادند.

آرزوی امدادگران پلاسکو

زیرِ زمین و در ساختمان‌ کناری- پلاسکو بودیم. یکی از معاونین شهردار تهران کلنگ می‌زد و می‌گفت بزرگترین آرزوم اینه یکی از آتش‌نشان‌ها زنده از اینجا در بیاد. اتفاقی که هفت سال پیش افتاده بود. وقتی با رییس اورژانس طبس حرف می‌زدم گریه می‌کرد و همین را می‌گفت یاد آن ماجرا افتادم. رییس اورژانس می‌گفت وقتی نقاله‌ها می‌چرخد می‌دوم به سمت دهانه معدن که شاید یک نفر زنده از اینجا در بیاید. گروه اورژانس اولین گروهی بودند که با اتوبوس امداد خودشان را به اینجا رساندند. مسئولینی که اتوبوس امداد را سه سال پیش خریده بودند. می‌گفت اگر همین اتوبوس نبود تا ما به مجروحین اکسیژن برسانیم حداقل ده نفر بیشتر جان خودشان را از دست می‌دادند.

با کارگران معدن که حرف می‌زدم هزار مشکل داشتند که یکی‌شان همین ماجرای جاده اختصاصی جاده بود و می‌گفت همه این چند هزار نفری که اینجا می‌آیند معتقدند که اگر در معدن نمیریم حتما در همین جاده جانمان را از دست خواهیم داد.

شغل معدن یکی از سخت‌ترین مشاغل دنیاست که هیچ‌وقت تعطیلی ندارد. شب، صبح- روز تعطیل و غیر تعطیل هم ندارد. به قول یکی از کارگران مالکان را خوشبخت می‌کند و برای کارگران چیزی جز بدبختی ندارد. معدن معدنجوی طبس یکی از معادن خصوصی طبس که به صورت سنتی اداره می‌شود. و برخلاف سخنان رییس انجمن معدن خیلی استاندارد نیست. بیشتر معادن منطقه «پروده» طبس به سمت مکانیزه شدن پیش رفته‌اند ولی این یکی مثل گذشته‌هاست. وقتی که از تهران راه افتادم چند نفری گفته بودند که معدنجو یکی از بهترین معادن منطقه است. چیزی که احمد میدری وزیر کار هم تکرار کرد و در کمتر از 24 ساعت حتی گفت « براساس بررسی‌هایی که ما در معدن طبس هیچ‌گونه تخلفی صورت نگرفته است و این رویداد یک حادثه بوده است» حرفی که خنده‌دار است! حتی دادستان طبس هم بی‌احتیاطی و اهمال مالکین و پیمانکاران را قطعی دانست.

هر چند صاحبین معدن برای هر حرفی توجیهی داشتند. حتی وقتی در روز اول عکس چکمه‌ای پاره از یکی جان‌باختگان منتشر شد. استدلال کردند که پارگی برای انفجار بوده. وقتی از کارگران پرسیدیم با خنده گفتند که سالی دو بار چکمه و لباس می‌گیریم ولی همان بار اول پاره می‌شود. آنقدر تجهیزات را جنس بنجلی می‌گیرند که دوامی ندارد. هر چند مهمترین دلیل بر اهمال ماجرای چکمه و تجهیزات نیست. نبود تجهیزات هشداردهنده برای نشت گاز متان، مدیریت ضعیف ایمنی، ضعف مدیریت در لحظه اتفاق از مهمترین دلایل ماجرا هستند. تا جایی که بعد از حادثه مسئولان به شکل دقیق نمی‌دانستند چند نفر داخل معدن هستند. چیزی که پروتکل دارد و کارگران پلاک دارند و باید در هنگام ورود و خروج روی تابلو حضورشان را ثبت کنند. از موارد دیگر مشکل سیستم تهویه معدن بود. تهویه بلوکB  و C که بیشترین جان‌باخته را داشته به هم وصل بوده است. این ماجرا تخلف نیست ولی حتی سیستم هشداری هم وجود نداشته که کانال B از نشت گاز با خبر شوند کارگرانی که نیم ساعت بعد جان باختند. برخی کمبود تجهیزات را به تحریم مربوط می‌دانستند. در صورتی که ماجرا خیلی ابتدایی‌تر از این حرف‌هاست. بقیه معدن‌ها هم در همین شرایط تحریم فعالیت می‌کنند. در بین جان‌باختگان حتی چند نفری با لباس راحتی و دمپایی در معدن حضور داشتند.

یکی از معروف‌ترین افرادی که در این حادثه جانش را از دست داد مرحوم مختاری بود که قرار بود که در همین ماه بازنشسته شود و دخترش در آستانه ازدواج بود. در بین کارگران شایع شده است که مرحوم مختاری بعد از نجات چند نفر از آسیب دیدگان در کانال B به خاطر سوراخ بودن کپسول و خراب بودن دستگاه خودنجاتش جانش را از دست داده است.

شایعات زیادی درباره وضعیت معدن وجود دارد از جمله این که سرشیفت‌ کارگران از چند ماه پیش درباره وضعیت گاز متان هشدار داده بودند ولی پیمانکاران به آن توجهی نمی‌کردند. در کل وجود گاز متان چیزی غیرطبیعی نیست و بعد از هر دوره کار معدن باید تخلیه شود. ولی نیاز به دستگاه‌های هشدار دارد و نیروهای ایمنی که برای اتفاقات غیرمترقبه آماده باشند که در بین نیروهای معدن این آمادگی وجود نداشته است.

شاهد شیرین، مدیرعامل شرکت‌ دانش‌بنیان در حوزه معدنکاری درگفتگویی درباره حادثه معدن طبس در این باره گفته است : «حد مجاز گاز متان در محیط 75 صدم درصد است. پایش علمی و دائم این گاز در معادن زغالسنگ کشور وجود ندارد. برای پایش موقت آن نیز دستگاه کالیبره در معادن کشور موجود نیست. انفجار در بخش معدنکاری در بخش معادن زیر زمینی زغالسنگ روی می‌دهد. مشکل اصلی ما، عدم نظارت است. هزینه‌های ایمنی معادن یک پنجم هزینه‌های سایر فعالیت‌های معدنکاری است.»

گفته می‌شود حادثۀ مرگبار معدن طبس دوازدهمین حادثه در معادن ایران طی 4 ماه اخیر است و طی این حوادث حدود 64 نفر جان خود را از دست داده‌اند. حادثه معدن یورت گلستان که در سال 1396 رخ داد بیش از 40 کشته داشت هم نمونه دیگری از این ماجراست. نکته مهم این است که ما از آن حادثه چه درس‌هایی گرفته شد و تا چه اندازه صدای اعتراضی آن کارگران شنیده شد.

پس از حادثه‌ی معدن زغال سنگ پینجو (pingo) درچین سال 2007 با تعداد 100 نفر از کارگرهای جان‌باخته، فاجعه معدن طبس بالاترین تعداد قربانیان یک سانحه را در دو دهه‌ی اخیر داشت‌.

جالب اینکه برخی از مسئولان علیزاده رئیس کمیسیون صنایع مجلس به درستی به علل این حادثه پرداختند« متاسفانه حداقل‌های ایمنی در این معدن رعایت نشده بود و قبل از اینکه گاز به بلوک دیگر معدن نفوذ کند متاسفانه کوچک‌ترین اطلاع‌رسانی نشده بود. در این معدن کف استانداردها هم رعایت نشده بود و به عنوان نماینده مردم اگر بخواهیم از این موضوع بگذریم در حق مردم و کارگران جفا کرده‌ایم. تجمع گاز به کرات اتفاق می‌افتد و موضوع خاصی هم نبود، اما اگر اطلاع‌ر‌سانی می‌شد کارگرانی که در بلوک دیگر بودند می‌توانستند منطقه را ترک کنند.»

کار برای چقدر؟

در بین جنازه‌هایی که از معدن خارج شدند فیش حقوقی یکی از کارگران همراهش بود. دریافتی کارگر 13800 میلیون تومان بوده است. حقوقی که با توجه به سختی کار و همچنین سخت‌گیری‌هایی که صاحبان معدن انجام می‌دادند خیلی کم است. مالک کارخانه دکتر مجتهد زاده که ساکن ایران نیست. در بین کارگران هم چهره منفی به حساب نمی‌آید و سالی چند بار به معدن سر می‌زند. ولی کارگران اعتقاد دارند که پیمانکارهایش اجازه نمی‌دهند که کسی با او حرف بزند و اگر چنین اتفاقی بیفتد خیلی زود بازخواست خواهند شد. بسیاری از کارگران از وضعیت معدن ناراضی هستند و می‌گویند. حتی امکاناتی که برای درگذشتگان در نظر گرفته شده است آینده فرزندانشان را تامین نمی‌کند...

وقتی به منطقه معدنی طبس می‌روید دوده زغال اثرش را روی شما می‌گذارد. هنوز لباس‌هایم دوده دارد. دوده‌ای که حالا بخت بسیاری از خانواده‌ها را سیاه کرده است. چیزی که خانواده‌های کشته‌شدگان و باقی کارگران معدن‌های زغال می‌خواهند یک لقمه حلال از سود سرشاری است که مالکان بی‌مبالات معدن می‌برند... بسیاری از این حوادث وقتی موج خبری‌شان تمام می‌شود به فراموشی سپرده می‌شود و کارگران می‌مانند و دوده‌های سیاه...

انتهای پیام/

منبع:

https://hirna.ir