همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: سال ۱۳۹۶ کنسرتنمایش «سی» با داستان هایی از شاهنامه با موفقیت در کاخ سعدآباد اجرا شد.در بخش موسیقی این کنسرت نمایش همایون شجریان و سهراب پورناظری قرار داشتند و در بخش تئاتر هم متنی از نغمه ثمینی با کارگردانی علی اصغر دشتی و با بازی سحر دولتشاهی، بهرام رادان، مهدی پاکدل، بانیپال شومون، حسین صوفیان، دلنیا آرام و صابر ابر روی صحنه رفت که به عنوان یک کنسرتنمایش موفق بسیار مورد توجه قرار گرفت.
بعد از این موفقیت، سال گذشته کنسرت نمایش «سیصد» این بار به عنوان کاری از سهراب پورناظری و با کارگردانی امیر جدیدی و خوانندگی رضا بهرام در کاخ سعدآباد اجرا شد که جواد عزتی، طناز طباطبایی، مهران غفوریان، دلنیا آرام و خود امیر جدیدی بازی میکردند. این اجرا در آن زمان بحثهای زیادی ایجاد کرد. از قیمت بالای بلیت گرفته تا وضعیت نامناسب صندلیهای تماشاگران و دید نداشتن تماشاگران انتهای سالن به صحنه و همینطور استفاده از چهرههای سینمایی و کارگردانی یک کنسرت تئاتر بزرگ به کارگردانی یک بازیگر سینما که پیش از آن هم هیچ نمایشی کارگردانی نکرده بود.
حالا برای بار سوم بخش دیگری از نمایش« سی صد» با عنوان فرعی «گات»، مدتی است در کاخ سعدآباد در حال اجراست. اگر نمایش قبلی «سیصد»، پس از چندین اجرا با واکنشهایی روبهرو شد، در مورد این نمایش همچنان که روی صحنه نرفته بود، واکنشها شروع شد. تبلیغهای این کنسرتنمایش بدون هیچ اسمی از نویسنده و کارگردان و خواننده و بازیگران انجام گرفت و بعد کمکم اسامی نوید محمدزاده و بهرام افشاری و بهرام رادان به عنوان بازیگران این نمایش اعلام شد. اما همچنان هیچ اطلاعاتی به جز نام سهراب و تهمورس پورناظری در باره گردانندگان نمایش اعلام نشد و حتی تماشاگرانی که هفته اول به دیدن نمایش رفتند نه نامی از کارگردان میدانستند و نه نویسنده و نه حتی بازیگران. با واکنشهای پس از آن بود که اسم رضا گوران به عنوان کارگردان منتشر شد، اما او اعلام کرد کارگردان این نمایش نیست و مشاور کارگردان بوده و منظورش محمد رحمانیان بود که به دلیل مسائلی در نیمه راه از گروه جدا شده بود و حالا هم اسمش تنها به عنوان نویسنده در اطلاعات این کنسرت نمایش دیده میشود. بلیت ۹۰۰ هزار تومانی، استفاده از بازیگران چهره، حضور چهرهای سرشناس به عنوان و اعطای تندیس، تبلیغات گسترده در شهر، خوانندگی سهراب پورناظری و رویکرد تجاری نمایش هم مسائل دیگری است که اطراف این نمایش مطرح شده است. اما مهمترین مسئله، همان رویکرد تجاری است.
این شکل از تئاتر در واقع از دهه هشتاد در تئاتر ایران پدیدار و رفتهرفته به یکی از گونههای پرتکرار و پرتماشاگر تبدیل شد. این نمایشها چند ویژگی دارند. معمولا تولید بزرگ هستند و با وسایل و لباسهای پرهزینه اجرا میشوند، عموما در سالنهای بزرگ و در محوطه باز روی صحنه میروند، در بیشتر موارد از بازیگران نام آشنا استفاده میکنند، اغلب از متون کهن فارسی انتخاب میشوند، از خوانندههای مطرح پاپ و غیرپاپ استفاده میکنند و جنبههای تجاری در آنها برجسته است و با بلیتهای گرانقیمت روی صحنه می روند که البته با در نظر گرفتن هزینههای تولید چنین نمایشهایی که گروه بازیگران و عوامل تولید در آنها بسیار زیاد است، رقم چندان بالایی هم نیست. از جمله کنسرت نمایش رستم و سهراب که این روزها با بلیت ۴۵۰ هزار تومان تا یک میلیون و ۳۵۰ هزار تومان اجرا میرود. البته حسین پارسایی در روی صحنه بردن نمایشهای گرانبلیت پیشینه طولانی دارد. در سال ۱۳۹۶ او نمایش «الیور توییست» را با حضور چهرههای شناختهشده در تالار وحدت با بلیت ۴۰ تا ۱۴۰ هزار تومان روی صحنه برد. سال ۱۳۹۷ هم نمایش «بینوایان» را بار دیگر با حضور چهرههای بازیگری در سالن رویال هتل اسپیناس اجرا کرد که بلیت آن اجرا ۵۵ تا ۱۸۵ هزار تومان تعیین شد و معروف شد که نمایشی با نام بینوایان یک نمایش لاکچری است! پارسایی از اردیبهشت ۱۴۰۲ نمایش «هفتخوان اسفندیار» را باز هم با حضور بازیگران سرشناس در تالار وحدت اجرا کرد و بهای بلیت آن هم از ۱۲۰ تا ۳۶۰ هزار تومان بود. چنین رویکردی به تئاتر چقدر به ضرر آن است؟ اساسا آیا باید نسبت به این کنسرتتئاترها حساس باشیم؟ اجرای این تعداد کنسرتتئاتر در تهران نشانه چیست؟
مسموم کرن ذائقه مخاطب
حسین کیانی، نویسنده و کارگردان تئاتر مهمترین دلیل اجراهای متعدد کنسرتتئاتر در تهران را وضع وخیم اقتصادی تئاتر میداند: «تئاتر همواره در همه جای دنیا نیاز به حمایت نهادهای فرهنگی و ارگانهای شهری دارد. در همه کشورهای معتبر دنیا شهرداریها از تئاتر حمایت می کنند و بودجه می دهند و دولتها هم حسب تصمیمهای فرهنگی که تئاتر را به عنوان یک عامل مهم فرهنگی تشخیص می دهند و از آن حمایت میکنند. در ایران بعد از انقلاب متأسفانه فقط از نیمه دهه هفتاد تا اوایل دهه نود یعنی چیزی حدود ۱۵ سال تئاتر حمایت واقعی شد. وقتی این حمایتها از تئاتر برداشته میشود، دو چیز به وجود میآید. یکی دغدغههای اقتصادی اهالی تئاتر که چطور زندگی بگذرانند و دوم مسئله تئاتر خصوصی که مثل آفت، روی این کلمه آفت تأکید میکنم، به جان تئاتر افتاده و سالندارهایی که مثل دلالهای بازار و واسطههای سکه و ارز تئاتر را تبدیل را به یک محل درآمد سرشار کردهاند. این دو مسئله در پی نبود حمایت واقعی از تئاتر پیش آمده است.»
او معتقد است این گونه از کنسرت نمایشها نمونههای خارجی ندارند: «ما در دنیا یک چنین نمایشی نداریم. یک اپرا داریم که نمونه ایرانیاش را می توانیم تعزیه بدانیم که یک اپرای مذهبی است. تعریف اپرا در جهان مشخص است، متنهایی هم که توسط آهنگسازان بزرگ در سده هفدهم و هجدهم برای اپرا نوشته شده، مشخص است. گروهها و تمرینها هم معلوم است. یک تئاتر موزیکال هم دارند که بیشتر در برادوی اجرا میشود و در اروپا وجود ندارد و بیشتر یک سرگرمی خوشساخت است. یعنی شما نمیتوانید به اسم سرگرمی هر اثر نازلی را به تماشاگر قالب کنید.»
او در عین حال این نمونه خارجی نداشتن را امتیاز نمی داند که بتوانیم بر مبنای آن تصور کنیم یک گونه نمایش خاص ایران تولید کردهایم. او میگوید: «بیشتر کنسرتتئاترها کپیها دست چندم از اجراهای موفق آمریکا و اروپا هستند. دستیار کارگردان یا کارگردان ویدئوی یک اجرای موفق را تماشا میکند و بر اساس همان و موقع پخش آن میزانسن میدهد. کار از یک تقلید نعلبهنعل هم گذشته است. میخواهند عینا آن اثر را در ایران اجرا کنند، ولی با کدام سازوکار و امکانات؟ اندیشهای که این نوع از نمایش را هدایت می کند، اندیشه سازنده و فرهنگی نیست و اندیشه مقلد است. یک اندیشه مقلد نمی تواند مدعی باشد گونهای از نمایش را ساخته و پرداخته کرده است. اگر سازنده آگاهی این کار را میکرد، میتوانستیم این ادعا را داشته باشیم. مثلا اگر از بهرام بیضایی خواسته میشد به ایران برگردد و سیاوشخوانیاش را اجرا کند، می توانستیم چنین حرفی بزنیم. چون با اندیشههای ملی میتوانست یک کار هدفمند و بزرگ کند.»
کیانی معتقد است هیچ دغدغه فرهنگی و ملی پشت این کنسرتنمایشها نیست و جر دغدغه مالی در میان وجود ندارد و یک کاسبکاری محترمانه و شیک است. او میگوید اگر این کنسرت نمایشها تماشاگران زیادی دارند دلیلش این است که تماشاگر انتخاب دیگری ندارد: «ما دچار فقر انواع گونههای نمایشی هستیم. مثل خریدار ماشین ایرانی که ماشین کیفیت پایین ایرانی را میخرد چون گزینه دیگری ندارد، در تئاتر هم همین است. تنها دسترسی تماشاگر ایرانی به تئاتر، همین نمایشهایی است که روی صحنه هستند. می شود فیلم تئاترهای خوب خارجی را در یوتیوب نگاه کرد، ولی چیزی که روی صحنه بتوان تماشا کرد، همین نمایشهاست. طیفی از تماشاگر میخواهد از تئاتر بهره ببرد. تنها گزینههای موجود هم برای این که در سالن بزرگ با دکور بزرگ بازیگران مطرح را ببیند و موسیقی گوش کند و چندان هم درگیر فکر نشود، همین کنسرتتئاترها هستند. این رستوران تئاتری ما همین دو سه نوع غذا را دارد و مشتری-تماشاگر هم مجبور از همین منو انتخاب کند.
حسین کیانی در باره آسیبهایی که این نوع کنسرت تئاترها میتوانند در پی داشته باشند، میگوید: «مثل سالنهای خصوصی که در درازمدت تبدیل به آفت تئاتر شدند، این کنسرتنمایشها هم در درازمدت به تئاتر ضربه میزنند. چون به شکل خطرناکی ذائقه تماشاگر را مسموم می کنند و در درازمدت این اتفاق برای فرهنگ نمایشی ما بسیار خطرناک خواهند بود. وقتی اینها حضورر دارند، اجازه رشد تئاتر فرهنگی داده نمی شود. منظورم از تئاتر فرهنگی تئاتر دغدغهمند است. تئاتری که دغدغهاش انسان ایرانی و فرهنگ و انسان ایرانی و تاریخ ایران است. تئاتری که فرهنگ ما را توسعه و ارتقا دهد. این کنسرتنمایشها با فربه شدنشان سببساز از بین رفتن رویای فرهنگی میشوند. هنرمندانی هم که دغدغه چینن تئاتری را دارند در چرخ دندههای این مناسبات له میشوند و دیگر جایی پیدا نمیکنند و کمکم از تئاتر هجرت میکنند و به فعالیت دیگری روی میآورند یا به کل از ایران می روند.»
او در باره این که چرا بیشتر این نوع نمایشها برگرفته از متون کهن فارسی و در باره اسطورههای ملی هستند و احساسات میهنپرستانه مخاطب را تحریک میکنند، میگوید: «یک دلیلش این است که یک میهن پرستی و ملی گرایی نهفته در درون ما ایرانیها مدتی است بیدار شده است. این ملیگرایی نهفته به هیچ طریقی قابل کتمان نیست و در درون هر ملتی هم وجود دارد که با توجه به جریانات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این ملیگرایی نهفته گاهی رشد و جلوه نمایی بیشتری دارد. ما در شرایطی زندگی می کنیم که این ملیگرایی بالا آمده است. کسانی هم که شکارچیان خوبی هستند تصور می کنند از این حس نهفتهای که رو شده می توانند بهرهبرداری کنند. نیت پاکی هم ندارند.»